Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-05-09@03:30:52 GMT

ماجرای یک زندانی که ۷۰سیخ کبابِ نسیه می‌خواست

تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۸۹۶۶۶

ماجرای یک زندانی که ۷۰سیخ کبابِ نسیه می‌خواست

به گزارش تابناک، خبرآنلاین نوشت: در زادگاه من سنندج، در سال ١٣٦٠ و در روزگاری که من و خواهر بزرگم ایران خانم، کودکان خردسالی بودیم، کباب خوردن، آداب و آیین زیبا و خاطره ساز و شورآفرینی داشت.

مرحوم پدرم یک اسکناس خاکستری رنگ پنجاه تومانی می‌داد برای کباب و یک اسکناس ده تومانی برای نوشابه! من و خواهر به کبابی بزرگ مرحوم آ سیدمهدی می‌رفتیم که بوی کباب فرد اعلای آن، از دور هر عابری را شیدا و شیفته می‌کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پنجاه تومان کباب با سنگک ابتیاع می‌کردیم که احتمالا ده سیخ تمام بوده است از قرار هر سیخ ٥ تومان! سید، کباب سنگک پیچ شده را لای روزنامه‌های بزرگ می‌پیچید و دست ما می‌داد. برگشتنی، چند نوشابه می‌خریدیم از قرار هر شیشه ١٥ ریال. ٤ تومان هم در گرو بقال می‌ماند برای بازآوردن شیشه‌های خالی. (خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی). سالیان سال گذشت. پدرجان، در یک مسیر مالی و تجاری با سید مهدی دوست و رفیق شد و گاهی با هم به دیدار او می‌رفتیم. سید کاریزما و هیبتی داشت برای خودش. جامه کامل کُردی پوشیده و به عادت سادات کُرد، دستار سبز دور سر پیچیده و چست و چابک بود. با دستان خودش از یخچال بزرگ، یک بطری نوشابه سرد تگری درآورد و یک سیخ کباب پیچید لای نان و هر دو را گذاشت پیش روی من. سید و پدر گرمِ صحبت بودند که جوانی وارد شد و با صدای بلند اعلام کرد: حاجی فلان کَسَک سلام رساند و گفت هفتاد سیخ کباب ممتاز و بی ایراد بفرستید بعدا می‌آیم حساب می‌کنم.

سید پرسید: بعدا یعنی چه وقت؟

جوان گفت: ایشان تازه از زندان درآمده و دست و بالش خالی است. ولی بالاخره می‌آید حساب می‌کند. ایشان سفره دار و مردم دار است. نمی‌تواند نان و ماست بگذارد پیش روی مهمان.

سید خونسردانه گفت: «بفرمایید فعلا با ماست سر کنند. بعدا اگر دست و بالشان باز شد، نوبت کباب هم می‌رسد». رسولِ حاجی فلان کَسَک رفت. سید به شماتت سری تکان داد و گفت: آدمی که ورشکست شده و مدت‌ها در زندان مانده و خانه و زندگی زن و فرزندانش به حراج رفته و حالا روی زمین خالی ست، نباید هر روز گوسفند قرضی ذبح کند و مهمان فرا بخواند و بعد، کارش بکشد به کباب نسیه خریدن.

حالا که با عقل دوران میانسالی بدان خاطره دور می‌نگرم؛ قطعا حق را سید می‌دهم. حتی در آن روزگار ارزانی و برکت هم، نه نسیه دادن کباب صحیح بود نه سفره داری به قیمت اعمال فشار بر دیگران.

خوب ... پیشینه طولانی شد. به بزرگواری خودتان ببخشید. عرض شود؛ جناب علی آقامحمدی از رجال سیاسی کشور و عضو مجمع تشخیص مصلحت، در نشستی درباره فقر حرف زد که اساسا ربطی به فقر و اقتصاد نداشت. صد البته، این نیز تشخیص و حکمتی دارد.

آقامحمدی در استان پولدار اصفهان و در «اجلاس رؤسای کمیسیون‌های شهرسازی و معماری کلانشهرها» گفت: «۲ هزار و ۲۰ محله و ۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر از جمعیت در سراسر ایران وجود دارد که از امکانات اولیه زندگی مانند مسکن، اشتغال، تحصیلات تا ۱۲ سال، سلامت، خوراک و پوشاک محروم هستند. در این شرایط چطور می‌توان گفت مسلمانانی وجود دارند که شهرسازی اسلامی را در دستور کار دارند». در واقع آقامحمدی در چنین عباراتی، جوری صحبت کرده که گویی حاشیه نشینی و فقر، موضوعی است که با شهرسازی اسلامی ارتباط دارد و در هر شهری که محله فقیر و حاشیه شهر فقرزده وجود دارد، ایراد کار در خود مبحث «شهرسازی اسلامی» است! البته او در ادامه پس از آن که به ترک تحصیل ۸۷۴ هزار شهروند ۶ تا ۱۷ ساله اشاره کرده، چنین عبارتی نیز بر زبان آورده است: «اولین مأموریت ما زندگی است و باید در راستای بهبود کیفیت آن به صورت درست حرکت کنیم».

آقامحمدی، پنجاه سال از عمر خود را در مبارزات انقلابی، جنگ، قرارگاه نصر، امور منطقه ای، فعالیت در بیت رهبری و مجمع تشخیص مصلحت سپری کرده و جز مقطع کوتاهی که شاید به اشتباه در کنار رحیمی معاون اول قرار گرفت؛ به طور مستقیم وارد مسائل اجرایی دولتی نشده است. او آدمی نیست که بی حساب و کتاب حرف بزند. علی القاعده خودی هم محسوب می‌شود و به دنبال نیش و کنایه و تبدیل نمد به کلاه نیست؛ بنابراین می‌توان چنین تصور کرد که او بر اساس آمار و ارقام به دست آمده از یک تحقیق میدانی که یحتمل یا به سفارش بیت و یا به خواست مجمع تشخیص انجام شده، با ابعاد تلخ فقر اقتصادی کنونی کشور آشناست و لاجرم اراده کرده که بخشی از آن را اظهار کند. جالب اینجاست که معاون اول رئیس جمهور که قرار است تحت عنوان شگرف «مولدسازی»، یکی از مجریان فروش برخی املاک دولتی برای تامین کسری بودجه باشد، همین روز‌ها گفته است: «چند هزار میلیارد دلار دارایی در حوزه نفت داریم که فقط به آن نگاه می‌کنیم!» ... بگذریم. به بحث خودمان بازگردیم. همان بحث ۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار سیخ کباب!

کشوری با این شرایط اقتصادی تلخ، هنوز هم طوری اداره می‌شود که گویی اتفاق خاصی نیفتاده و در بر همان پاشنه‌ای می‌چرخد که در دوران درآمد‌های چند صد میلیارد دلاری نفتی می‌چرخید! اگر به سرفصل‌های بودجه بنگریم، اگر به چند و، چون مدیریت ادارات و نهاد‌های دولتی و حاکمیتی نگاه کنیم، اگر به ریخت و پاش خدمات شبه فرهنگی و شبه رسانه‌ای بسیاری از ارگان‌ها بنگریم که گویی ماموریتی جز نصب بنر ندارند، به وضوح می‌توانیم ببینیم که خبری از ریاضت و صرفه جویی و احتیاط نیست. اگر به مواضع بسیاری از مقامات دولتی و نمایندگان مجلس نگاه کنیم و سخنان و پیام‌های آنان را با روش تحلیل گفتمان و تحلیل محتوا ارزیابی کنیم، می‌توانیم ببینیم که غالبا، با آن ۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر کاری ندارند! نمی‌خواهم مساله را فقط به سبک زندگی و میزان دارایی خود این افراد ربط دهم. می‌خواهم بگویم وقتی که این آدم ها، حتی در مورد فقر و تورم و تنگنای مالی آحاد مردم دغدغه ندارند، چگونه می‌توانیم باور کنیم که می‌توانند در قلب مردم جایی داشته باشند؟ چنین چیزی ممکن نیست!

آن که مدت‌ها سفره داری و مهمانداری کرده، حالا قرار است برای تامین بودجه و اعتبارات لازم، صرفا به چاپ اسکناس و افزایش مالیات و عوارض روی بیاورد و از کم و کیف خدمات دولتی بکاهد؟ حالا به طور دقیق در دوران ملکوتی از زمین به آسمان باریدن و رسیدن یارانه از خلق به دولت قرار گرفته ایم؟ حالا که ظاهرا مسائل مهم حوزه سیاست خارجی و محور‌های حساسی همچون برجام و ابعاد پیرامونی آن، موضوعیت ندارد و پروژه‌هایی همچون امضای قرارداد ریلی رشت – آستارا با روسیه زیر دستگاه آگراندیسمان می‌رود، دست کم می‌توان از برخی خاصه خرجی‌ها کاست. می‌توان نشان داد که در بسیاری از مسائل داخلی و خارجی، دولتمردان و حاکمان، در مورد هر خرج و هزینه‌ای احتیاط و حس مسئولیت پذیری دارند. می‌توان بودجه و اعتبارات بسیاری از نهاد‌هایی را که اساسا خروجی مشخصی ندارند و بند جانشان به شعار و آرمان متصل است، با نظارت و سخت گیری بیشتر و در حجم و مقدار کمتر پرداخت کرد. حالا که دُردانه پسر حافظ، با سلام و صلوات به جده رفته و فرزند برومند کینگ سلمان را در آغوش گرفته است، می‌توان بسیاری از هزینه‌های این حوزه‌ها را به برادران عرب حوالت داد و به این فکر کرد که اگر بقا و آسایش اهل «الدّار» در خطر افتد و شب و روز بخش کثیری از مردمان ما آلوده به آه و ناله ناشی از فر و نداری باشد، قطعا «الجار» دور و نزدیک اهمیتی ندارند و باید از هر پروژه و برنامه‌ای زد تا شهروندان این کشور، خدماتی دریافت کنند ولو یک ذره بهتر از وضعیت موجود.

منبع: تابناک

کلیدواژه: انتخابات ترکیه 2023 کمال کلیچداراوغلو اردوغان پرسپولیس تالاب هامون زندانی کباب نسیه انتخابات ترکیه 2023 کمال کلیچداراوغلو اردوغان پرسپولیس تالاب هامون سیخ کباب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۸۹۶۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زندانی شدن یک معلم به‌خاطر تشابه اسمی با یک فرمانده

 به گزارش تابناک به نقل از فارس، یکی از آزادگان دفاع مقدس، خاطره‌ای در مورد شرکت در عملیات والفجر مقدماتی به همراه معلمش تعریف می‌کند.

به دلیل تشابه اسمی آقای معلم با یکی از فرماندهان وقت سپاه شوش بنام احمد خنیفر، بعد از اسارت او را در بغداد از جمع دیگر اسرا جدا کردند و او را به مدت ۳ سال در زندان انفرادی شعبه پنجم استخبارات وزارت دفاع عراق در سخت‌ترین شرایط نگه داشتند.

آزاده دفاع مقدس «بهروز نصرالله‌زاده» که از شاگردان این آقای معلم بود و باهم در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت بعثی‌ها در آمدند. او درباره دوران اسارت و کار‌هایی که این معلم در اسارتگاه بعثی‌ها می‌کرد، اینگونه روایت می‌کند:مرحوم حاج کاظم، معلم علوم ما در مدرسه (اِلبارتی سابق) در هفت‌تپه بود. در عملیات والفجر مقدماتی من و آقای معلم در جنگل عمقر در ۸۰۰ متری مرز ایران و عراق بودیم. قبل از عملیات والفجر مقدماتی در بهمن ۱۳۶۱ نیرو‌ها در حال استراحت بودند.

من و حاج کاظم خوابمان نمی‌برد و باهم صحبت می‌کردیم. درباره مسائل خرمشهر و همرزمان‌مان صحبت می‌کردیم. حدود ۵ و نیم صبح بود که دیدیم خمپاره‌ای به اطراف ما اصابت کرد. حاج کاظم گفت: «با این خمپاره‌هایی که به طرف ما می‌آید، دشمن فهمیده عملیات داریم. خودمان را آماده کنیم، یا شهید می‌شویم یا اسیر!» حدس آقای معلم درست بود. ما در خاک ایران محاصره شده بودیم.

در این عملیات تعداد زیادی از همرزمان‌مان شهید شدند که من و آقای معلم به اسارت بعثی‌ها درآمدیم. بچه‌ها در اسارت به آقای معلم، «دایی کاظم» می‌گفتند. ما در اسارت، بچه‌هایی را می‌دیدیم که بی‌سواد بودند و که دایی کاظم در آنجا به آن‌ها حروف الفبا یاد داد. او به دیگر دانش‌آموزان تاریخ اسلام، جغرافی و علوم درس می‌داد. نحوه تدریس هم به این شکل بود که آقای معلم درس می‌داد و می‌گفت: «هر کسی بتواند در طول یک ماه این مطالب را یاد بگیرد، من مدرک به او می‌دهم.» حاج کاظم حتی نمره هم می‌داد.

تا ۲ سال اول تدریس در اسارت توسط حاج‌کاظم، خبری از کاغذ و مداد و خودکار نبود و محدودیت داشتیم. اما اینطور نبود که تسلیم شویم. ما در اسارت بسته‌های کارتن پودر رختشویی را در آب خیس می‌کردیم و این مقوا‌ها به لایه‌های نازکتر تبدیل می‌شد. بعد از خشک شدن، از این کاغذ‌ها برای نوشتن استفاده می‌کردیم.

یکی دیگر از کار‌هایی که برای آموزش می‌کردیم، این بود که خاک را داخل پارچه‌ای ریخته بودیم و آن خاک را روی زمین می‌ریختیم و می‌شد، یک سطح صاف. بعد آقای معلم با دسته قاشق روی خاک می‌نوشت و به اسرا درس می‌داد. در واقع آن سطح برایمان کاربرد تخته سیاه را داشت. آقای معلم درس که می‌داد، دانش‌آموزان را صدا می‌زد و می‌گفت: «بیایید، پای تخته!».

این نکته را هم بگویم که نگهبانان بعثی تجمع بیشتر از ۵ ـ ۴ نفر را ممنوع کرده بودند. آقای معلم به همین جمع تدریس می‌کرد و سپس نوبت گروه دیگری می‌شد. ما سیستم آموزشی در اسارت را مدیون زحمات مرحوم حاج کاظم هستیم. او سال گذشته بخاطر آسیب جدی که در اسارت به کلیه‌هایش وارد شده بود، درگذشت.

دیگر خبرها

  • ایران جزو کشور‌های شناخته شده دنیا در درمان ناباروری
  • طرز تهیه کباب کوبیده، ماهی سرخ شده توسط آشپز‌های عراقی (فیلم)
  • آزادی زندانی ۶۱ ساله یزدی با کمک یک خانواده
  • خواست پدرزن برای قصاص دامادش
  • دستور پخت متفاوت‌ترین کباب کوبیده ایرانی (فیلم)
  • استان ۲ میلیون نفری هرمزگان فقط ۱۵۶ زندانی دارد
  • کمک انجمن حمایت از زندانیان اصفهان به خانواده ۱۸۰۰ زندانی
  • زندانی شدن یک معلم به‌خاطر تشابه اسمی با یک فرمانده
  • درس پسندیده معلم رامیانی به دانش آموزان خود
  • طرز تهیه چاپلی کباب توسط آشپز خیابانی اهل پاکستان (فیلم)